نمی دونم اما شاید بعضی وقتها تو زندگی ، آدم باید با خیلی چیزها کنار بیاد...
خوب میشه گفت خیلی سخته...اما این فقط تو هستی که می تونی با خودت
صحبت کنی و با دلت کنار بیای...
امروز با خودم دعوام شد....
دیگه اعصابم رو خورد کرده...آخه تا کی باید مثبت باشم...
تا کی همش گذشت کنم و بذارم حقم رو ضایع کنه...آخه فردا بر نمیگرده بهت بگه پپه؟
آخه عزیز من...هزار بار بهت گفتم که تو واسه خدا بگذر ...باز هم بهش فرصت بده ...
شاید پشیمون بشه و شرمنده...اگه صبرت رو از ذست بدی شاید دیگه نتونی جبران کنی ها...
نمیدونم چی بگم... به حرف وسوسه کیوونم گوش کنم یا وجدان شیر فرهاد؟؟؟؟؟؟
فقط حس میکنم به وجدان بیشتر میشه اعتماد کرد واسه همین هم مثل همیشه
روی وسوسه کیوون رو زمین میندازم و میگم:
این دفعه هم صبر میکنم...شاید ثمری داشت...
خدایا تو میدونی که من چقدر تنهام و به امید تو این روزها رو سر میکنم...
پس خودت مونس تنهایهای من باش...
پس خودت جای خالی همه چیز رو برام پر کن...
دوستت دارم خداجون...
به امید یه طلوع دوباره:خورشید خانومی
سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...
...آواره سر گردان...
سلام
واقعا باید جالب باشه ادم با خودش دعوا کنه.اصلا چرا کاری رو باید انجام بده که با خودش دعوا کنه.شاید پشیمانی نوعی دعوا با خوده آدمه.یا شاید نوعی سرزنش از کاری که انجام دادیمه.بیخال..
از این حرفت خوشم اومد(دیگه اعصابم رو خورد کرده...آخه تا کی باید مثبت باشم...).به نظره من آدمها در هر موقعیتی یه جور می تونن باشن تا از اونا سو استفاده نشه.هم مثبت هم منفی.
وبلاگت خیلی خوبه.تو دله وبلاگه من جا گرفتی...
نمیدونم...شاید هم واقعا به خاطر این باشه که ازم سوء استفاده نشه اما مطمئنم که یه مقدارش هم دلسوزی واسه طرف مقابله..
سلام
وبلاگ شما خیلی برام جالب بود
به ما هم سر بزن
به امید یه طلوع دوباره ..خورشید خانومی......خانوم خانوما ..