خورشید خانمی

وقتی خورشید دلش میگیره ابرها رو عین لحاف رو صورتش میکشه تا کسی گریش رو نبینه اما چیزی نمیگذره که لحافش خیس اشکهای بارونیش میشه

خورشید خانمی

وقتی خورشید دلش میگیره ابرها رو عین لحاف رو صورتش میکشه تا کسی گریش رو نبینه اما چیزی نمیگذره که لحافش خیس اشکهای بارونیش میشه

میخوام دوباره شعر بگم...

 

امروز صبح توی ماشین به طرف دانشگاه در حرکت بودیم...

اون هیچی نمیگفت و ساکت بود. من هم همینطور... 

از توی داشبورد یه نوار بیرون آوردم و گذاشتمش تو ضبط تا این سکوت رو بشکنم.

با خودم حرف میزدم و از حرفهای دلم ،همونهایی که نمیتونستم بهش بگم با خودم

نجوا میکردم...

یادم اومد به اون روزهایی که شعر میگفتم...

همیشه وقتی دلم میگرفت دست به قلم میشدم و همه احساسم رو

روی کاغذ میریختم...

کاغذ با غم هام قهوه ایی میشد و با شادی هام صورتی...

اما بعد از ازدواج دیگه شعر نگفتم...

شاید شعر بهش برخورده بود که بدون اجازه اون ازدواج کردم...

یه لحظه یه فکری به سرم زد...

اینکه دوباره شعر بگم اما...

اما این بار حرف هام رو به صورت شعر بگم و اونها رو بهش بدم...

مهم نیست که خوشش بیاد یا نه...

مهم اینه که هم حرفهام رو زدم هم به احساساتم احترام گذاشتم...

... هم دوباره شعر گفتم....

اگه موفق شدم شعرم رو براتون مینویسم...

برام دعا کنید تا دوباره دست به قلم بشم و شعر باهام آشتی کنه...

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
شهرام پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:42 ب.ظ http://werwer.blogsky.com/

سلام ....
من خیلی از مواقع واسه ا ینکه چیزی رو به کسی حالی کنم به نوشتن رو می ارم .....تاثیرش خیلی بیشتره .....مخصوصا اگه خوب بنویسی .....اگه طبع شعرم داشته باشی که محشره .....خیلی دوس دارم یکی از شعراتو بخونم ....خدا این استعدادو به من نداده ....ناراضی نیستم چون به جاش چیزای خوب دیگه ای داده ......برات دعا میکنم ...تا بعد

ممنونم از مهربونیت...
اگه شعری گفتم حتما خبرت میکنم...

سپهر رادمنش جمعه 2 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:57 ق.ظ http://sepehrad.blogsky.com

سلام خورشید جان
ممنون از اظهار لطفت

[ بدون نام ] شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:15 ب.ظ http://8t.blogsky.com

سلام
شعر باهاتون قهر نکرده شما فراموشش کردی !
آخه اون از شلوغی خوشش نمیاد ُ یه مقدار با خودت خلوت کن اون رو حتما پیداش میکنی !
وبلاگم رو آپ کردم ُ تویه وبلاگم منتظرتم

هیلدا یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 03:26 ق.ظ http://www.hilda.co.sr

سلام......!

هاله جونم من مطمئنم که شدی...چون شعرا از ته تهای دلت بوده خانومی...!.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد